انتخابات سال 1396 بار دیگر همه ما را بر سر دو راهی انتخابات سال 1384 کشاند و دوباره ممکن بود همان اشتباهی را مرتکب شویم که احمدینژاد را بر هاشمی رفسنجانی ترجیح داد.
حسین عبده تبریزی/ اقتصاددان
انتخابات سال 1396 بار دیگر همه ما را بر
سر دو راهی انتخابات سال 1384 کشاند و دوباره ممکن بود همان اشتباهی را
مرتکب شویم که احمدینژاد را بر هاشمی رفسنجانی ترجیح داد. دوباره روحانی
را نماینده چهار درصدیها و مستکبرین کردند و رقیبش را 96 درصدی و حامی
فقرا و ضعفا. پوپولیسم دوباره به جان مردم افتاد که جامعه ایرانی را پاره
پاره کند. ملت ایران نباید همان اشتباه را دوباره تکرار میکرد و نکرد.
همه ما وحشتی عمیق از پوپولیسم داشتیم و
از بازگشت آن در هراس بودیم؛ با بخت بلند، برای بار دوم در تاریخ معاصر
کشور، از دام آن گریختهایم. حالا دیگر اکثریت ایرانیهایی که عاشق این
سرزمین، این جغرافیا، این فرهنگ و این خانه هستند، کموبیش این پدیده را
میشناسند و از آن بیمناکند. ما در کتابها در مورد پدیده پوپولیسم خوانده
بودیم و میدانستیم ابزارهای عوامفریبی، فریبنده و پرکشش است. در سالهای
اخیر، پوپولیسم در ونزوئلا قدرت را به دست کسانی داد که آن کشور را به خاک
سیاه نشاندهاند و تقصیر را دائما به گردن خارجیها میاندازند. در
انتخابات فرانسه، خطر پوپولیسم ماری لوپن فعلا از سر مردم کوتاه شده است؛
پوپولیسمی که بر بحثهایی کلی و غیردقیق، بر دروغ، عوامفریبی و برخورد
سادهانگارانه با مسائل مبتنی است. بوریس جانسون و نایجل فاراژ مردم
بریتانیا را با شعارهای پوپولیستی و اینکه قدرت را به شما برمیگردانیم،
گول زدند و بریتانیا را پس از چند دهه همکاری با اروپاییان، از مزایای
زندگی در اروپای متحد محروم کردند. پوپولیسم ترامپ نیز جامعه آمریکا را به
مسیر انحرافی کشانده است. پس، شعارهای عوامگرایانه نه فقط میان کشورهای
توسعهنیافته، بلکه حتی در کشورهای توسعهیافته، فریبنده و پرکشش است و
خریدار دارد.
البته، وحشت عمیقتر حاصل چیزی بود که در
تاریخ در مورد ریشههای سوسیالیستهای ملیگرا، بهویژه در آلمان، خوانده
بودیم. وحشت داشتیم از سرچشمه کار پوپولیستهایی که با آن شعارها شروع
کرده بودند و آنگاه با عوامفریبی به مرحلهای رسیدند که آن فجایع ننگین
را در تاریخ بشری باعث شدند.فراتر از همه آنچه در تاریخ خوانده بودند، در
دولتهای نهم و دهم، ایرانیان پوپولیسم را با گوشت و پوست خود احساس کردند و
دیدند که آن دولت جامعه را در صحنههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به کجا
برد و چگونه ارزشها را زیر و رو کرد؛ انسانها را چگونه رودرروی هم گذاشت و
به جان هم انداخت و غیر از بروز مشکلات عظیم اقتصادی، در سیاست هم کشور را
به بنبست کشید. قبل از دولت نهم، کموبیش گرایشهای چپ و راست برادرانه
با هم زندگی میکردند؛ اما دولت پوپولیست آنان را رودرروی هم گذاشت. دروغ،
فساد، بیادبی و بیآدابی را نهادینه کرد و همه چیز را به ابتذال کشید.
آنچه در انتخابات اخیر فعالان غیرسیاسی
امثال من را واداشت تا برای مناظره و سخنرانی علیه چنین پدیدهای از شهری
به شهر دیگر برویم، ترس عمیقی بود که از پوپولیسم داشتیم. اگر در انتخابات
اخیر صدای پای پوپولیسم را نمیشنیدیم، مسوولیت اجتماعی و عمومی برای حضور
در جلسات، سخنرانی و مصاحبه نداشتیم و فقط مسوول خودمان بودیم. اما
متاسفانه در انتخابات اخیر جریان پوپولیستی دوباره بسیار قوی شد؛ جریانی که
از همان ابزار دروغ، بیصداقتی، فریب، تخریب و جعل استفاده میکرد. همان
جریانی که وقتی کشور در تابستان سال 1384 در جاده رشد پرشتاب بود، آن را
به حضیض سال 1392 به زیر کشید؛ همان جریانی که وقتی به آمارهای اقتصادیاش
نگاه میکنیم، میبینیم که از سال 86 همه چیز برعکس شده است. در سالهای 84
و 85 هنوز وابستگی به مسیر قبل در دولت اصلاحات وجود داشت؛ اما از سال 86
همه چیز کنفیکون شد.
در تمامی کشورها در جریان هر انتخاباتی، طبعا توقع میرود کلیه نامزدهای انتخابات اهداف مشترکی داشته باشند:
• همه بخواهند که تورم منطقی شود؛
• همه بخواهند اشتغال را بالا ببرند؛
• همه بخواهند نرخ رشد ارتقا یابد؛
• همه بخواهند به ثروت جامعه اضافه شود؛
• و همه بخواهند رفاه را افزایش دهند، و فقر را ریشهکن کنند.
در آن صورت، همه نامزدها برنامهای
خواهند داشت و ما رأیدهندگان باید میدیدیم کدام کاندیداها برای رسیدن به
اهداف مجهزتر بودند و آن اهداف را تحقق میبخشیدند. اما در فضای پوپولیسم،
وقتی کاندیدایی میخواست رأی بخرد، با ارقام دروغ و دستنیافتنی به ریاست
برسد، دیگر اهداف بالا دنبال نمیشد. وقتی کسی قدرت را به خاطر کنترل تورم،
اشتغال، نرخ رشد، افزایش ثروت جامعه و افزایش رفاه مردم نخواهد و اصلا
کاری به این حرفها نداشته باشد و به بیانی کلی با طرح شعار از موضع فقیر و
غنی حرکت کند و اقشار مردم را پاره پاره تعریف و تقسیم کند و هیچ جزئیات
معنیداری در قالب برنامه نداشته باشد، باید نتیجه بگیریم که به دنبال قدرت
برای خود است و در واقع کاری با مردم ندارد. اینجاست که وحشت بر آدمی
مستولی میشود. اینجاست که باید با تمام قوا ایستاد و مقاومت کرد تا وضع
مردم به حضیض سال 1392 برنگردد. آن ماشین تخریب در انتخابات اخیر دوباره به
کار افتاد و گفت که دولت یازدهم هیچ کاری نکرده. طبعا درست نمیگفت. اینکه
امروز وضع اقتصادی و معیشت مردم مطلوب نیست یک بحث بود، اما اینکه گفتند
هیچ کاری نشده، بحث دیگری بود.
با هدایت و راهنمایی همه بزرگان و
دلسوزان کشور، بار دیگر از دام پوپولیسم گریختهایم. اما طبعا جریان
پوپولیستی در کمین مینشیند و مدعی باقی میماند. دولت روحانی باید با
زمینههای رشد و نمو این جریان ویرانگر مبارزه کند. فقر و فساد دو عامل
اصلی تقویت این پدیده است. اوضاع اقتصادی کشور آنقدر سخت است که حتی
روحانی با 60 درصد رای ملت نیز دشوار بتواند خطرها را پشت سر گذارد. با
سرمایه اجتماعی حاصل از انتخابات، باید به جذب همه مخالفان برای مبارزه
با فقر و فساد پرداخت.
رأی بالای رقیب روحانی بیانگر نارضایتی
اقشار مردم از سیاستهای اقتصادی دولت یازدهم بوده است. رئیسجمهوری برای
حل مشکلات ساختاری اقتصاد ایران و در رأس آنها حل پدیده فقر و مبارزه با
فساد، نه فقط به همکاری بهترین نیروهای متخصص اقتصادی و سیاسی کشور نیاز
دارد، بلکه باید از حمایت و همکاری مخالفان دولت و سایر قوا برخوردار شود.
سرمایه اجتماعی حاصل از انتخابات این فرصت را به دولت میدهد که تعامل
بیشتری با مخالفان خود داشته باشد.
«فقر» مهمترین عامل رشد پوپولیسم است.
دولت روحانی باید بتواند چتر حمایتی گستردهای در چارچوب برنامه جامع
تامین اجتماعی بگسترد و باید قادر باشد آن برنامه را اجرایی کند. دولت
روحانی با مجموعه بزرگی از چالشها مواجه است؛ گستردگی معضلات نباید مانع
تعیین اولویتها شود. مبارزه با فقر به معنای تولید بیشتر و ایجاد اشتغال
هر چه گستردهتر است. بدون حل معضل بانکها و در رأس آن حل مشکل نرخ سود
بالای بانکی، موضوع تولید در ایران چاره نمیشود.
وظیفه امثال اینجانب از امروز نقد
سیاستهای اقتصادی دولت است. باید در مقام منتقدی دلسوز از آرای مردم
پاسداری کرد. آنان بزرگوارانه به مدیریت شرایط اقتصادیای رأی دادند که از
آن رضایت نداشتند. به دولت باید بگوییم که از مجموع صدها مشکل بر سر راه
ریشهکنی فقر و گسترش تولید در کشور، مهمترین چالش پیشرو، نرخ بالای سود
بانکی است که کارکردن را بیمعنا کرده است و هر کسبوکاری را از سکه
انداخته است. این نرخ نه نظام بانکی و نه بازار سرمایه قدرتمندی باقی
خواهد گذاشت که تولید را تامین مالی کنند. این نرخ انگیزهای برای صاحبان
صنایع و پیشهها باقی نگذاشته که کار خود را گسترش دهند. امروز، مهمترین
کار دولت و بانک مرکزی برخورد شجاعانه با چالش بانکها و نرخ سود بالای
بانکی است.