آسانسور
خراب بود، سه طبقه را از پلهها بالا رفتیم تا به دفتر کوچک، اما شلوغ
رئیس اسبق سازمان تربیتبدنی و کمیته ملی المپیک برسیم. نمازش که تمام شد،
ما را به اتاقش دعوت کرد. دوباره پشت میزش نشست، چند نامه را امضا کرد، اما
قبل از اینکه پیش ما بنشیند، نگاهی هم به گوشی خود انداخت. مکثی کرد، گوشی
را به چشمانش نزدیکتر کرد و پرسید: «قالیباف انصراف داد؟!» برای اطمینان
بیشتر تلگراممان را چک میکنیم، خبر درست است. به شوخی و بدونلبخند گفت:
«با تبلیغاتش این همه دیوارهای تهران را کثیف کرد و آخرش هم رفت!». مصطفی
هاشمیطبا دومینبار است که برای ریاستجمهوری نامزد شده است او یکبار در
سال ٨٠ با سیدمحمد خاتمی رقابت کرده بود. البته او چندساعتی قبل از مصاحبه
با ما، در کنفرانسی خبری اعلام کرد که به حسن روحانی رأی خواهد داد و
انصراف هم نمیدهد، اما ترجیح ما این بود که درباره حواشی مناظرهها با او
مصاحبه کنیم. کنار ما نشست، جعبه شکلات روی میز را باز کرد، شکلاتهای
بههمریخته آن را مرتب کرد و گفت خب شروع کنیم... .
معمولا رؤسای سازمان تربیتبدنی،
برای مردم چهرهای شناختهشده هستند، شما در سال ٨٠ هم یکبار نامزد
انتخابات ریاستجمهوری شده بودید، چه شد که بعد از ١٦ سال دوباره تصمیم
گرفتید که کاندیدا بشوید؟
ببینید من اصلا به دنبال سمت نیستم، هر سمتی هم که داشتم برای من آمده است؛
یعنی هیچوقت اینگونه نبوده که با کسی برای بهدستآوردن شغلی، لابی کرده
باشم. از اول هم که شهید باهنر من را برای وزارت صنایع انتخاب کردند، من
را صدا کرد و گفت وزیر میشوی؟ من هم خیلی خجالتی بودم و گفتم قبول میکنم.
بعد هم مشخصات خودم را گفتم که مثلا من آدم نماز شبخوانی نیستم، اما
نمازم ترک نمیشود. من کف خیابان بزرگ شدهام، اگر چنین آدمی را میپسندید
بیایم. ایشان هم من را قبول کردند و خیلی با حجبوحیا با من برخورد کردند
یا مرحوم آیتالله هاشمیرفسنجانی من را صدا کردند و گفتند برو به
تربیتبدنی. میخواهم بگویم که من با کسی اصلا صحبت نکردم، هیچ جای دیگری
هم نبوده که بروم و بگویم میخواهم فلان شغل را داشته باشم. هم این بار و
هم سال ٨٠ که آمدم به این عنوان نیامدم که رئیسجمهور شوم، من که کسی
نیستم، اما وقتی مقایسه میکنم و میبینم کسانی ادعای ریاستجمهوری میکنند
که حتی نمیدانند قانون و بودجه و اقتصاد یعنی چه، پس نسبت به آنها من هم
میتوانم ادعای ریاستجمهوری داشته باشم. هدف رئیسجمهورشدن نبود، اما اگر
رئیسجمهور شوم استقبال میکنم و وظیفهام را انجام میدهم. فکر هم میکنم
در این زمینه ضعیف نباشم. اما آن چیزی که من را وادار کرد بیایم، اوضاع
سرزمینی ایران بود که من در مناظرهها و مصاحبهها گفتم مملکت ما زمانی مثل
بدنی بود که صدام از بیرون به آن چاقو زد که رزمندهها با شجاعت و شهامت
این چاقو را بیرون آوردند، بخیه و پانسمان کردند، ولی الان مملکت ما سرطان
گرفته است. به این معنی که آب، رودخانه، جنگل، زمین و کشاورزی آن رو به
نابودی است؛ بنابراین من با این هدف آمدم. دیگر اینکه الان بیعدالتی در
مملکت ما وجود دارد؛ یعنی آمدهاند یک پولی را بین مردم تقسیم کردند، اما
باید این پول را به کسانی که توانایی کار ندارند یا بیماران مستأصل یا
افرادی که امکان زندگی خوب ندارند، داد. سوم هم اینکه درست است که آینده
اقتصاد کشور ما باید حتما براساس اقتصاد مقاومتی صنعت و کشاورزی داشته
باشد، ولی با این دو اشتغال درست نمیشود. تنها راه برای ایجاد اشتغال از
طریق توریسم است. برای این آمدم که موضوع اصلی مملکت را بیان کنم و فکر
میکنم تا حدود ٨٠ درصد هم موفق شدم و انشاءالله بشود در آینده این را
پیگیری کرد و مملکت را از سرطان داخلی نجات داد.
آن روزی که برای ثبتنام به وزارت کشور رفتید، فکر میکردید که تأیید صلاحیت شوید؟
از لحاظ مقایسهای با دیگران، بله اما از نظر اینکه معادلات شورای نگهبان
چه باشد کمی مشکوک بودم. حالا هم که تأییدم کردهاند و نمیدانم چرا
اینکار را کردند! (با خنده).
شاید به همین خاطر است که ستادی تشکیل ندادید.
نه، من اعتقادی به این ندارم که با مردم اینگونه برخورد کنم. کاری که من
میخواستم در این مملکت انجام دهم، اگر مردم اراده کنند و به جلو بیایند
انجام میشود؛ مثل آدمی که بخواهد به جبهه برود. باید مردم آمادگی داشته
باشند، این مردم اگر لوس شوند دیگر این کارها را نمیکنند و مملکت خراب
میشود. مملکت ما مثل جایی است که آن را دوشیده باشند و در حال مرگ است و
کسی به او غذا هم نمیدهد؛ بنابراین آن کاری که میخواستم انجام دهم و در
بیانیه خود هم نوشتهام، نیاز به این داشت که همه مردم آمادگی این کار را
داشته باشند و مسئولان هم همینطور. اگر مردم آگاه نشوند، مملکت از داخل
نابود میشود؛ چون اعتقاد ندارم با تقلید میشود این کارها را انجام داد،
بلکه باید فرهنگسازی کرد. من آمدم تا بنیان یک کاری را بگذارم که بشود در
آینده این فرهنگ را در مردم ایجاد کرد؛ بنابراین چون به آن شیوه از تبلیغات
اعتقادی نداشتم، تلاش کردم از صداوسیما که در کشور گسترده است، استفاده
کنم، اگر استقبال کردند که چه خوب و اگر استقبال نکردند، ما هم به کسانی که
بهتر هستند کمک میکنیم.
مناظرهها در انتخابات خیلی دیده میشود، هم مناظره سال ٨٨ خیلی
دیده شد، هم مناظرههای سال ٩٢ و این دوره. مردم خیلی دوست دارند از فضای
داخل مناظرهها هم بدانند. خودم فکر میکنم مثلا خوشوبش آقای روحانی با
آقای رئیسی در جلوی دوربین، مصنوعی است.
بله، همینطور است. خود آقای رئیسی میگفت ما در اینجا میخندیم، اما در
مناظره به هم فحش میدهیم. بالاخره آن فضای اولیه جوری است که همه رعایت
میکنند. بعد میآیند داخل مناظره و آن حرفها را میزنند.
شما خودتان پیشبینی میکردید که فضای مناظرهها اینقدر تند شود؟
تا این حد نه. اشتباهی که ما انجام میدهیم این است که مشکلات را شخصی
میکنیم. به نظر من قالیباف خیلی خوب میتوانست راجع به سیاستهای اجرائی
دولت آقای روحانی حرف بزند و قطعا مؤثرتر هم بود، اما آنها آمدند روحانی را
خراب کنند و بعد خواستند خودشان را عزیز کنند. عزیزکردن غیر از این است که
آدم بخواهد برای کاری تبلیغ کند. اینکه بگویند ما آدمهای خوبی هستیم و
قول شرف میدهیم که سه برابر یارانه میدهیم، لوسکردن مردم و عزیزکردن
خودشان است. آنها یکجا نگفتند مثلا مردم شما باید اینگونه کار کنید، فقط
گفتند میدهیم و میدهیم، خب! از کجا میدهند؟ بعد هم به جای اینکه کارهای
آقای روحانی را نقد کنند، به شخص او و شخص آقای جهانگیری گیر دادند. از
قدیم هم میگویند یکی بزن و یکی بخور. هر کسی در زندگیاش نقطه ضعفی دارد،
آنها هم یک چیزی میگویند. این به نظر من اشتباه استراتژیک و سیاهنمایی
جامعه است. شما اگر در فیلمهای آقای میرسلیم و فیلم آقای قالیباف، خود این
دو نفر را از فیلم در بیاورید، دقیقا مانند فیلمهایی میشود که ضدانقلاب
در خارج تولید میکند. آقای قالیباف میتوانست مترو، برج میلاد و پلهای
تهران را نشان دهد و بعد بگوید مشکلاتی هم هست؛ اما ایشان از اول فیلم دست
روی سر دیگران میکشید و میگفت کفش میدهیم. این کارها خیلی سطح پایین است
و روی مردم اثر ندارد. خیلی از مردم میگویند خب اگر اینها فقیر هستند،
خودشان کار نکردند به ما چه ربطی دارد؟
در مناظره اول، آقای جهانگیری خیلی خوب دیده شدند و البته آقای
قالیباف هم به ایشان نقدهای تندی کردند. شما که در مناظره حضور داشتید، فضا
چگونه بود؟
احساس کردم آقای جهانگیری از ته قلبشان حرف میزنند. بالاخره ایشان سالها
در این مملکت در زمینههای مختلف کار کردهاند. ایشان برادر دو شهید هستند،
نمیشود به این صورت یک نفر را به استهزا کشید. البته نمیدانستم ایشان
میتواند اینقدر خوب حرف بزند و توانست فرمان را در دست بگیرد.
آقای جهانگیری حضور ذهن خوبی داشت....
کسی که کارش این باشد، همهچیز بلد است. مثلا وقتی که من در سازمان
تربیتبدنی بودم، هم از نظر علمی و هم از نظر مسائل ورزشی خیلی به کار خود
مسلط بودم و الان هم هستم؛ بنابراین نمیتوانستند سؤالی بپرسند که من
ندانم. مثلا اگر میپرسیدند ٥٠ سال پیش در المپیک ملبورن چه کسی قهرمان شد،
من بلد بودم. این ذهنیت خود آدم است که بهتدریج تکمیل میشود و در اختیار
فرد قرار میگیرد. آقای جهانگیری معاوناول است و با همه در تماس است و
حافظهاش هم خوب است و آدم باهوشی است.
بعد از مناظره پیش آمد که با بقیه نامزدها حرف بزنید؟
نه؛ در آنجا فرصت صحبت بین نامزدها نبود.
پس در زمان استراحت چه میکردید؟
همه متفرق میشدند و هرکسی به سمتی میرفت (با خنده).
شایعه شده بود که در زمان استراحت مناظره اول، آقای قالیباف با تلفن با چند نفر تماس گرفتند و مشاوره میگرفتند.
نمیدانم، ولی فایده هم ندارد.
چند تا از نامزدها هم مخالف این زمان استراحت بودند.
من و آقای روحانی مخالف بودیم؛ اما چون همه همرأی نبودند، این زمان استراحت را دادند.
اینگونه به نظر میرسید که آقای قالیباف دنبال این فرصت استراحت بود.
در آنجا اینگونه نیست که نوشته داشته باشی و از روی آن یک چیزی را به یاد
بیاوری. در آنجا فضا طوری است که آدم آن چیزی را که در وجودش هست، میتواند
بروز دهد؛ برای اینکه اصلا فرصت فکرکردن نیست. اگر یک لحظه مکث کنی، زمان
را از دست میدهی و اثر منفی میگذارد. مثلا آقای حیدری از من سؤالی درباره
مالیات پرسید که من آمدم قبل از جواب، یک حاشیه بروم که سؤال را فراموش
کردم و این برای من یک افت بود. یک مورد هم در مناظره دوم که آقای قالیباف
کنار من نشسته بودند، مجری از او سؤال کرد. قالیباف از من پرسید سؤال چه
بود. خب اشکالی هم ندارد؛ اما اگر انسان همان لحظه بهروز و دقیق نباشد،
نمیتواند بهاصطلاح خودش را از آبوگل در بیاورد.
گفته شد بعد از مناظره اول اطرافیان آقای قالیباف شلوغ کردهاند.
ایشان یک آدمی را با خودشان میآورد که ظاهر موجهی هم نداشت. ایشان پشت
صحنه داد و بیداد کرده بود که حراست هم برخورد کرده بود. این کارها به نظر
من بیهوده است. مثلا گفتند دارایی خود را اعلام کنید، من گفتم این کار را
نمیکنم؛ برای اینکه این مهمل است و ملاک نیست. اگر یک آدمی دو خانه داشته
باشد و دیگری یک خانه، کدام آدم بهتری است؟ مگر میشود تشخیص داد؟ بعد هم
اگر یک آدمی فقیر باشد و اینقدر عرضه نداشته که بعد از ٦٠ سال زندگی یک
آلونک برای خود درست کند، این سوءظن پیش میآید که او آمده رئیسجمهور شود
برای کیسهپرکردن.
شما فهرست دارایی آقای قالیباف را دیدید؟
بله.
شما این فهرست را باور میکنید؟
نه، باور نمیکنم. من احساس میکنم اگر ایشان اینها را داشته باشد، از نظر
اقتصادی آدم لایقی نیست. برای اینکه ایشان کلا آدم ولخرجی است. خود من در
مدیریت خیلی خسیس هستم و همه هم این را میگویند. اگر من در تهران شهردار
بودم، خیلی از این ولخرجیها را نمیکردم. آقای قالیباف خیلی ولخرج هستند و
کسی هم تا درآمد نداشته باشد، نمیتواند ولخرجی کند. دستش هم در جیب مردم
بوده و پول گرفته و خرج کرده است. من فکر میکنم در زندگی شخصی هم این
روحیه را باید داشته باشد؛ وگرنه آنرمال است. البته من بعضیها را هم
میشناسم که پولهایشان دست فرد دیگری است و با آن کار میکنند.
شما در آنجا مشاور هم داشتید؟
یکی از دوستان همراه من میآمدند؛ ولی فرصتی برای مشاوره نبود.
بقیه نامزدها چه؟ تنها میآمدند؟
دیدم که دو، سه نفر با آقای روحانی و آقای جهانگیری آمده بودند؛ ولی آمدن
آنها فایدهای ندارد، چون فقط فرصت گپزدن هست. حالا فرض کنید با آنها هم
مشورت شود، معلوم نیست که سؤالی که پرسیده میشود، چیست.
معمولا هم کسی سؤال را جواب نمیداد.
بله، یکی از تاکتیکها این است که سؤالها را جواب نمیدهند و حرف خودشان
را میزنند، ظاهرا غیر از این هم راهی نبود. مثلا من سؤال کردم پول
یارانهای که میخواهید بدهید از کجا خواهد آمد. سه بار هم پرسیدم ولی
هیچکس جواب نداد، آخر هم آقای رئیسی گفتند که مقصود ما این است که به فقرا
بیشتر بدهیم. خب این را که ما از اول گفتیم که یارانه را قطع میکنیم و به
فقرا میدهیم. وقتی اطلاعات خوب نباشد، جوابها هم خوب نیست و حرفهای
دیگری زده میشود که این هم برای خودش یک تاکتیک است.
در مناظرهها هر نامزد ژست خاص خود را داشت. مثلا آقای رئیسی به
روبهرو نگاه میکرد یا آقای روحانی لبخند میزدند، شما هم چهره آرامی
داشتید. چطور میشود که بعد از صحبتهای داغ جهانگیری و قالیباف در مناظره
سوم، هر دو آنقدر راحت کنار هم نشسته باشند؟
کار دیگری نمیتوانستند انجام دهند، بعد از مناظره هم میرفتند.
اما بعد از مناظره کنار هم عکس میگرفتید.
یک بار عکس انداختیم. اما بعد از مناظره همه متفرق میشدند و دیگر فرصتی نبود.
انگار ترجیح میدادید که همدیگر را نبینید.
بالاخره همه اینقدر بلد هستند که اگر تا جایی پیش آمدهاند دیگر گلاویز نشوند (خنده).
پس امکان دعوا هم بود.
نه، واقعا امکانش نبود. بالاخره این آدمها آنقدر دوره گذراندهاند که
بتوانند خویشتنداری کنند. من ندیدم که خدای نکرده بعد از مناظره نسبت به
هم حرفی بزنند. بعد از مناظره هم بلافاصله همه نامزدها با خبرنگاران مصاحبه
و خداحافظی میکردند و میرفتند، دیگر فرصت نشستن نبود.
پیشبینی شما چیست، برنده سه مناظره چه کسی بود؟
به نظر من هرکسی که بیشتر تهمت بزند و تند باشد، بازنده است. اشکال آنجا
این بود که میزانسن به صورتی بود که نمیدانستیم باید کجا را نگاه کنیم.
آقای حیدری سمت راست نشسته بود، شش دوربین هم مقابل ما و یک دوربین هم
متحرک بود. آدم نمیدانست با چه کسی صحبت کند و مجبور بود همینجوری
گوشهای را نگاه کند.
ولی آقای میرسلیم خیلی در این زمینه حواسشان جمع بود، میدانست
دوربین چه زمانی او را نشان میدهد و واکنشهای جالبی نشان میدادند. قضیه
آن گوشی که در اولین مناظره داشتید، چه بود؟
چون سالن صوت نداشت؛ مثلا وقتی من در میز شماره یک نشسته بودم، نسبت به آن
کسی که پشت تریبون بود، خیلی فاصله داشتم و صدا ضعیف بود. من هم آزمایشی
استفاده کردم، صدای آن گوشی هم آنقدر بلند بود که پشیمان شدم.
خیلیها از سبک مناظره انتقاد داشتند و میگفتند بیشتر شبیه یک دورهمی است.
خب صداوسیما میترسید که اگر مناظره دو به دو باشد اتفاق ناجوری بیفتد، به زمان زیادی هم نیاز بود.
اینکه قرعهکشی کنند و شانسی یک سؤال را بیرون بیاورند، جالب نبود.
اینگونه میخواستند بگویند که نظر خاصی نداریم.
مثلا به آقای رئیسی سؤالی درباره ورزش افتاد، خب ایشان چقدر میتوانند در این مورد خاص نظر بدهند و فقط وقتشان هدر میشد.
اما اینکه برای هر سؤال قرعهکشی میکردند، عادلانه بود.
در مناظره دوم آقای حیدری یک لحظه برگه قرعه را دوباره به گوی برگرداند، متوجه شدید؟
در تصویر دیدم ولی در آنجا چیزی احساس نکردم.
کمی از فضای مناظرهها فاصله بگیریم؛ شما اعلام کردید که در انتخابات به آقای روحانی رأی خواهید داد، چرا؟
طبق نظرخواهیها، حالا به دلیل کمبود اطلاعات یا آمادهنبودن ذهنی یا هر
دلیل دیگری، آمار من پایین بود اما من سر موضع خودم هستم. من میگویم بر
اساس آن چیزی که شنیدهام این را متوجه شدهام که رأی ندارم پس رأی خودم را
به آقای روحانی میدهم به دیگران هم توصیه میکنم که به ایشان رأی بدهند.
فکر میکنید آقای روحانی پیروز انتخابات شوند؟
امیدوارم. در این چند روز موضوعاتی از خارج کشور دیدم؛ یکی این هوشنگ
امیراحمدی که برای انتخابات ریاستجمهوری هم کاندیدا شد، این آدم مشکوک
است، ایشان یکباره و بعد از دو سال یادش آمده است که راجع به برجام صحبت
کند و خیلی هم بد صحبت میکرد و به ظریف حمله کرد که چرا گفته ما بمب اتمی
نمیسازیم.
ما فتوا داریم در این خصوص که حرام است اما ایشان دارند پوست خربزه زیر پای
ما میاندازد، بعد هم میگویند اگر کشور در این زمینه به مشکل خورد، اشکال
ندارد و مهم این است که کرامت داشته باشیم! من مطمئن هستم این آدم با
سرویسهای جاسوسی ارتباط دارد. بعد هم تصویری از ضد انقلاب دیدم که از رنگ
بنفش استفاده کرده بودند که بگویند ما با طرفداران روحانی متحد هستیم.
اینها دوست دارند کسانی رأی بیاورند که احتمال برخورد با ترامپ را داشته
باشند و مملکت را به جنگ بکشانند. انشاءالله که دولت روحانی ادامه داشته
باشد.
بعد از کاندیدا شدن، ورزشکاران از شما حمایت کردند؟
استقبال کردند و به من هم زنگ میزنند ولی گفتم هر کاری خواستید خودتان
بکنید. سال ٨٠ که نامزد شدم، یکی از همکاران به من گفت ما در سازمان
تربیتبدنی ٦٠٠ دفتر در ایران داریم. اگر اجازه بدهید ما همه اینها را برای
شما فعال کنیم. ما هم راحت میتوانستیم آنها را تغذیه کنیم؛ فقط کافی بود
هر کدام از آنها ٥٠ عکس از من را بزنند، مردم هم میدیدند و رأی میدادند.
از این روشها میتوانستم استفاده کنم اما گفتم این سوءاستفاده از موقعیت
خودم است و مخالفت کردم.
بعد از تأیید صلاحیت شما، تکهای از فیلمی در شبکههای مجازی پخش شد که در آن بازی کردهاید.
بله، فیلم «جنگ اطهر» به کارگردانی محمدعلی نجفی است که در سال ٥٦ ساخته
شده است. من قبل از انقلاب از حسینیه ارشاد شروع کردم و کارهای فرهنگی
میکردیم. دو فیلم هم بازی کردم که یکی از آنها نمیدانم چرا نابود شده
است.
اسم آنچه بود؟
فکر کنم «والفجر» بود که آن را هم آقای نجفی ساخته بودند. در فیلم جنگ اطهر
با آقای فرامرز قریبیان همبازی بودم که در سینما و تلویزیون هم نمایش
داده شد.
چرا بازیگری را ادامه ندادید؟
من بازیگری بلد نیستم و استعدادم در این زمینه خیلی کم است. البته آن موقع
در کنار بازیگری کارهای صنعتی هم انجام میدادم. بعد از انقلاب هم به
صداوسیما آمدم و بعد هم وارد کارهای دیگر شدم.
در مناظرهها هم چند بار شعر خواندید.
شعر و هنر ابزار خیلی خوبی است. مثلا سعدی یک مطلب بزرگ را در یک بیت کوچک
میگوید. من یک کتاب خاطرات نوشتم و برای هر جای آن شعری انتخاب کردهام.
شاعر نیستم ولی شعر را دوست دارم. شعر «ما گلهای خندانیم» را هم که در
مناظره سوم خواندم در کتاب مدرسه ما بود. اتفاقا در ضمیمه «دوچرخه» روزنامه
همشهری هم این شعر را دیدم و گفتم این همان چیزی است که در مناظرات راجع
به آن حرف میزنم. به رئیسدفترم گفتم با صداوسیما تماس بگیر و بگو
میخواهم در یکی از برنامهها نوهام را بیاورم که این شعر را بخواند که
موافقت نکردند. دیدم بهترین زمان است که حرفهای خود را با این شعر کودکانه
بهتر به مخاطبان برسانم که بچهها هم که این برنامه را نگاه میکنند آن را
بفهمند که اتفاقا گفتند چقدر فضای خوبی ایجاد شد.
شما زمانی که رئیس سازمان تربیتبدنی بودید تیم فوتبال ایران به
جام جهانی فرانسه صعود کرد که خاطرات آن را نوشتید، قصد نوشتن خاطرات
مناظرهها را ندارید؟
اتفاقا قصد این را هم دارم مطالبی که آنجا مطرح کردم را دوباره به این صورت
نشر بدهیم. الان هم مجموعه مقالاتم که ١٨٠ مقاله درباره اقتصاد و ورزش که
بیشتر آنها در «شرق» هم منتشر شده همچنین سرمقالههای من در مجله «سنگر
صنعت» زیر چاپ است.
سال ٨٠ که نامزد شدید، آقای خاتمی هم برای دور دوم ریاستجمهوری
خود کاندیدا شده بود، امسال هم برای آقای روحانی اینچنین موقعیتی است، فکر
نمیکنید نامزدشدن در این دورهها ریسک بزرگی است؟ چون معمولا تمایل به
رئیسجمهور مستقر بیشتر است.
نه، اتفاقا آن زمان به آقای خاتمی گفتم میخواهم نامزد شوم که ایشان هم
موافقت کرد. در آن انتخابات آقای شمخانی هم از اعضای دولت بودند که نامزد
شدند. من جدی کاندیدا شده بودم نه برای تفریح اما اصلا اشکالی ندارد هم
دوست باشیم هم رقیب. ما در سازمان تربیتبدنی که بودیم یک شعار داشتیم که
آدم باید رقیب خود را دوست داشته باشد. در مسابقه دوی ٢٠٠ متر که نمیشود
بهتنهایی و بدون رقیب قهرمان شد، مردم برای یک نفر دست نمیزنند.
این دوره که به آقای روحانی رأی میدهید، سال ٨٠ هم به آقای خاتمی رأی دادید؟
سال ٨٠ به خودم رأی دادم ولی آقای خاتمی گفت به تو رأی دادم، در تلویزیون
هم گفت. ما با هم رأی دادیم بعد از رأیگیری از ما مصاحبه کردند که من گفتم
به خودم رأی دادم، از آقای خاتمی که پرسیدند، گفت به آقای هاشمیطبا رأی
دادم.